امیــرحسین قلب مامانامیــرحسین قلب مامان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

نـفسآی مـامـانی

چهار ماهگی عسلمون (:

سلام قند عسلم فدات بشم نانازم 4 ماهگیت مبارک با کمی تاخیر اخر هفته کامل شهر مامانبزرگ اینا بودیم و فاتحه خونی ، و دیروز برگشتیم خونه خودمون اندیمشک . سه شنبه شب رسیدیم ایلام و واسه چهارشنبه اجازه گرفتیم واسه داداش امیررضا . بابایی اخر هفته رو کامل فاتحه خونی بود هم شب هم روز چون یکی از فامیلای نزدیکشون فوت شد چهارشنبه یعنی اربعین عمه مریمت نظری حلیم پزون داره و مادر اینا هم قراره بیان ، یعنی دایی فرید و دایی سعید اینا هم میان و کلی خوش میگذرونیم با پسری امروز عمو امین و زن عمو سحر از کرمانشاه میرن ایلام خونه مادرجون ، عمه شهی بهشون زنگ زد و گفتن یکم دیگه میرسن و دوشنبه هم برمیگردن کرمانشاه چون عمو امین فقط چندروز مرخصی دا...
7 آذر 1394

عآشورا

سـلام عسل من .... پسرم ببخشید بابت تاخیرم ، مامان جان خودت نمیدونی که این روزا چقدر شیطون شدی فداتشم  سرمون حسابی باهات گرمه شکر خدا برای داشتنت فرشته ناز مامان ... چهارشنبه رفتیم دیدن مامان فرخ ، بابایی رفته بود ماموریت و ماشینمون با عمو سعید ( شوهر خاله ) بودش . هرجایی که میخواستیم بریم زودی با عمو سعید میرفتیم . راستی پسرم خاله طوبی نینیشو از دست داد  نمیدونی پسر خاله نوید چقدر ناراحته مامانی . خاله جون 7 ماهش بود ولی خدا دخمل نازشو گرفت ، حتما حکمتی داشته ... این شب ها هم چون بابا نیست با عمو سعید و خاله و نوید و داداش امیررضا میریم هیئت ، معمولا چندتا هئیت رو با ماشین میگردیم . خدایا شکرت بخاطر  دوتا فرشته نازی...
25 مهر 1394